تختت را مرتب کن
چند لحظه وقت داری؟ میتونی فلان کارو برام انجام بدی؟ به فلان جلسه میای؟ بهم در انجام فلان کار کمک میکنی؟ همهی ما در زندگی شغلی و خانوادگیمان با چنین سؤالاتی مواجه شدهایم و خیلی از ما بدون لحظهای درنگ به آنها جواب مثبت دادهایم و از این رو وقتمان را صرف انبوه کارهای بیاهمیت کردهایم. صرف زمان برای چنین کارهایی باعث عقب افتادن کارهای ضروری میشود.
کارهایی که واقعاً در زندگی شغلی و خانوادگیمان تفاوت ایجاد میکند و تأثیر فراوانی دارند. اگر به خودتان آمدهاید و متوجه شدهاید انبوه کارهای عقب افتاده شما را احاطه کردهاند این یعنی مانند بسیاری از افراد، فرعگرا هستید و چارهی کارتان اصلگرا شدن است.
اصلگرایی چگونگی انجام کارهای بیشتر نیست، بلکه به معنای انجام کارهای درست است. به معنای انجام کارهای کمتر فقط محض کمتر بودنشان هم نیست. بدین معناست که برای فعالیت در بالاترین سطح اثربخشیمان فقط با انجام کارهای ضروری تا میتوانیم عاقلانه زمان و انرژیمان را سرمایهگذاری کنیم. اصلگرایی یعنی خلق سیستمی برای رسیدگی به کمد زندگیمان. اصلگرایی فرآیندی نیست که مثل مرتب کردن کمد، یکبار در سال، یکبار در ماه یا حتی یکبار در هفته زیر بارش برویم. اصلگرایی نظمی است که همیشه وقتی قرار است دربارهی بله گفتن یا مؤدبانه نه گفتن تصمیم بگیریم، از آن استفاده میکنیم. روشی است برای انجام موازنههای سخت میان انبوه چیزهای خوب و معدود چیزهای واقعاً عالی. اصلگرایی یعنی یاد بگیریم کارهای کمتری انجام دهیم، ولی بهتر انجامشان دهیم تا بتوانیم در هر لحظهی گرانبها از زندگیمان به بالاترین بازدهی ممکن برسیم.
در این کتاب، یاد میگیرید آنطور که واقعاً دوست دارید زندگی کنید، نه آن طوری که دیگران از شما توقع دارند. روشی را به شما میآموزد تا در هر دو قلمروی شخصی و حرفهای کارآمدتر، بهرهورتر و مؤثرتر باشید. روشی نظاممند را برای تشخیص موضوعات مهم، حذف موضوعات غیرمهم و انجام هر چه راحتتر کارهای ضروری را به شما آموزش میدهد. بهطور خلاصه، به شما میآموزد تا روش پیگیری منضبط انجام کارهای کمتر را در همهی حوزههای زندگیتان بهکار بگیرید.
اصلگرا بودن از نظر ما یعنی چیزی را در کمترین زمان به بهترین شکل به منصهی ظهور برسانید. اصلگرایان پیش از انجام هرکاری مجموعهی گستردهای از گزینهها را به شکل نظاممند بررسی و ارزیابی میکنند. چون اصلگرایان به یک یا دو ایده یا فعالیت متعهد میشوند و با تمام توان به سراغشان میروند، در ابتدا آگاهانه گزینههای بیشتری را بررسی میکنند تا مطمئن شوند برای ادامه گزینهی درستی را انتخاب کردهاند.
اصلگرایان از قدرت موازنهها یعنی سبک و سنگین کردن دو گزینهای که هر دو را میخواهیم اطلاع دارند. آنها میدانند نمیتوانند هر دو کار را انجام دهند. حقوق بیشتر یا تعطیلات طولانیتر میخواهید؟ میخواهید ایمیل بعدی را تمام کنید یا به موقع به جلسه برسید؟ میخواهید سریعتر انجام شود یا بهتر؟ بدیهی است که در مواجهه با انتخاب میان دو چیزی که میخواهیم، ترجیح میدهیم به هر دو بله بگوییم. ولی به همان اندازه که دوست داریم هر دو را داشته باشیم، داشتن هر دو واقعاً ممکن نیست. رویکرد فرد فرعگرا در برابر موازنه آن است که بپرسد «چطور میتوانم هر دو را انجام دهم»؛ اصلگرایان سؤالی سختتر، ولی در نهایت آزادیبخشتری میپرسند «کدام مشکل را میخواهم؟». فرد اصلگرا موازنهها را آگاهانه انجام میدهد. او، به جای اینکه منتظر بماند و طبق خواستهی دیگران عمل کند، با ارادهی خودش عمل میکند و معتقد است اگر زندگیاش را اولویتبندی نکند، فرد دیگری آن را برایش اولویتبندی میکند.
خرید از سایت مدیر فروش کتاب تختت را مرتب کن